..نقش هايي که کشيدم در روز،

شب ز راه آمد و با دود اندود.

طرح هايي که فکندم در شب،

روز پيدا شد و با پنبه زدود...

سپهری

تو در معادله های چهار مجهولی

به جمع و ضرب عدد های فرد مجهولی

ببین!دوباره مرا در خودت کم آوردی

که ضلع گم شده ام تو خواب هذلولی

من آن سه نقطه ی گیجم پس از مربع ها

که می رسند به تو از این روابط طولی

 دوري عشق هاي کوچک را از بين ميبرد ولي به عشق هاي بزرگ عظمت ميبخشد مثل باد که کبريت را خاموش ميکند ولي شعله هاي اتيش را بزرگتر ميکند 

  تو ولي از آتشم ترسيدي و رفتي و -- گفتي که : برو ! نه من نه تو

 من فقط مي خواستم شمعي شوم -- تا بسوزم جان خود را نزد تو

تو ندانستي چه مي خواهم زتو -- من نگفتم که بمان يا که برو !

ای دختر چوپان که صدای نی تو

پیچید میان گله و هی هی تو

امروز مچاله شد دهانم شعرم

عشقم همه ی زندگیم از پی تو

_________________

بیژن ارژن

انگار زمان نشسته و خوابیده

چشم از همه چیز نشسته و خوابیده

دیوار فرو ریخته ی ساعت ساز

ساعت هایی شکسته و خوابیده

_________________

شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنيد
مگر مساحت رنج مرا حساب کنيد
محيط تنگ دلم را شکسته رسم کنيد
خطوط منحني خنده را خراب کنيد
طنين نام مرا موريانه خواهد خورد
مرا به نام دگر غير از اين خطاب کنيد
دگر به منطق منسوخ مرگ مي خندم
مگر به شيوه ي ديگر مرا مجاب کنيد
در انجماد سکون ، پيش از آنکه سنگ شوم
مرا به هرم نفسهاي عشق آب کنيد
مگر سماجت پولادي سکوت مرا
درون کوره ي فرياد خود مذاب کنيد
بلاغت غم من انتشار خواهد يافت
اگر که متن سکوت مرا کتاب کنيد

قیصر امین پور